شنوایی شناسی ۸۸همدان

علمی-فرهنگی-هنری

شنوایی شناسی ۸۸همدان

علمی-فرهنگی-هنری

بیاید اعتراف هایی رو بکنیم......

 

سلام به همه ی دوستانی گلم امیدوارم تو این تابستون به خصوص شهرای گرمی که چشما همش سراب میبینه حالتون خوب باشه.  

خودم اول شروع میکنم:  

اعتراف میکنم سوم ابتدایی من بودم که ناخواسته سر دوستمو شکستم وفرار کردم...  

من بودم که لباس پسرا رو پوشیدم ودختر خاله بیچارمو ترسوندم وبه گریه انداختم..... 

من بودم که تو خوابگاه دبیرستان وقتی برق رفت تو سالن سر سطل  آشغالو با کلی پوست تخمه پرت دادم هوا وهمه جیق کشیدن البته سوسنم با هام همدست بود 

 

البته من خیلی دختر خوبیم اینا قبل دانشگاه بوده ها... 

منتظر اعترافات شما هستیم.....

نظرات 14 + ارسال نظر
[ بدون نام ] جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:42 ب.ظ

اعتراف میکنم من بودم که هدیه روز معلم پنجم دبستانی که همکلاسیم مجید زحمتشو کشیده بود به من داد که به معلم بدم وقتی معلم ازم تشکر کرد گفتم خودم گرفتم!
من بودم که شبا همیشه خواهرم الهام و خالمو می ترسوندم نزدیک بود سکتشون بدم
من بودم دبستان که از دوستم مینا بدم می اومد به معلمون گفتم پشت سرتون حرف میزنه میگه گوشاتون درازه!!!!
هرچی فکر کردم اینا قابل گفتن بودن!! خدا از گناهام بگذره

میترا شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:03 ب.ظ http://audio1-hamedan.blogfa.com

سلام جولی جونم.
اعتراف میکنم در پیچ شیطنت ها و بازیگوش های دوران بچگی این من بودم که با آجر زدم تو سر دوستم ببینم دور سرش ستاره میچرخه با نه!!

دوران راهنمایی روز معلم تخم مرغ رو خالی میکردیم و توشو پراز گل میکردیم وقتی معلم از در وارد میشد تخم مرغارو به سقف میزدیم و اعتراف میکنم این من بودم که طی اقدام شجاعانه ای 1تخم مرغ سالم رو به سقف زدمو ...

اعتراف میکنم ترم 3 دانشگاه من بودم که استاد بهداشت رو با استاد پاتولوژی ترم اولمون اشتباه گرفتم بعدشم هی وای من!!

ابتسام شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:42 ب.ظ

در مورد اعتراف اول یه چیزو اضافه کنم پول هدیه مال همه کلاس بود و معلممون اینو می دونست فقط وقتی گفت مث همیشه تو زحمتا رو کشیدی خودت رفتی گرفتی؟گفتم آره در صورتی که اینطور نبود من خریدو انجام نداده بودم
خوب دیگه

نوشین یکشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:55 ق.ظ

اعتراف من:
در دوران ابتدایی چند شب باید از روی یک درس مشق مینوشتیم یه بار که درسه خیلی طولانی بود(درس شهر ما ،خانه ما) امضای معلمو که با خودکار بود ،از روی مشق شب قبل(با یه سری فنون) پاک کردم و مشق شب قبلو بهش نشون دادم معلممونم متوجه نشد من دیگه اینکارو نکردم اما دوستم بعد از اون چند بار همین کارو کرد و سرانجام با کتکای معلم مواجه شد

مسعود دوشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:43 ب.ظ

خانم ها شماکه اینقدر زرنگ بودید چرا تو کلاس خودمون این کارارو نمیکردید تا ما حوصلمون سر نره؟
اعترافات 10-15 سال پیش به درد ما نمیخوره اعترافاتی که مربوط به کلاس خودمون میشه رو بکنید تا ماهم جرات اعتراف پیدا کنیم.
البته اعترافات همدانم خیلی کمه ولی تا دلتون بخواد از اهواز اعتراف دارم.

هکر قوم کاسیت دوشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:50 ب.ظ

سلام..خوب بود نظرمنو هم تایید میکردید..
پایدار باشید و برقرار

سلام شما فقط یه نظر دادید که الان روبه روتونه
همچنین

فهامه سه‌شنبه 25 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:37 ب.ظ

سلام به جولی عزیز
کیف حالک؟
اعتراف میکنم من بودم که سوم راهنمایی وقتی در نقش یه دانش آموز فعال داشتم با راضیه برای دهه فجر مدرسه رو تزئین میکردم پونزارو رو صندلی مربی پرورشی مون گذاشتم و وقتی نشست...(فوقع ما وقع)
من بودم که سوم دبیرستان سر کلاس توی یه بحث با دبیرم که خیلی ادعای باحالی داشت در قالب شوخی توی زمان استراحت اونو مزحکه بچه ها کردم و اون بیچاره ام کم آورد.میدونم کارم خیلی زشت بود اون موقع دلم خنک شد اما بعد پشیمون شدم.هنوزم منو تو خیابون می بینه انتظار اون شر و شور بودنو داره.
من بودم که سر کلاس فیزیک (با همون دبیر قبلی)به بهونه پژوهشسرا با راضیه از مدرسه خارج شدم و از شر کلاس خودمو راحت کردم.
من بودم که دوم دبیرستان قبل از اومدن دبیر توی کلاس سیگارت میزدم و بوی بد راه مینداختم.

نسترن سه‌شنبه 25 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:42 ب.ظ

سلام
میشه منم اعتراف کنم؟؟؟؟
فرضو میگیریم که جواب بعله اس!!
این من بودم که روی صندلی معلممون آدامس چسبوندم!!روی صندلیش سوزن گذوشتم!!!
یه بار یه موشک انداختم خورد تو سر معلممون!!!
یه بارم دبیر دینی مونو توی دستشویی حبس کردم!!!
اعتراف می کنم که این من بودم که طی یه عمل خلاقانه برق کل ساختمون مدرسمونو قطع کردم که این عمل منجر به پریدن کل اطلاعات ورودی های جدید مدرسمون شد!!!آخ چه کیفی داد!!!
اووووووووووووووووووو.................انقدر اعترافاته من زیاده.......

مطهره(شنوایی ۸۹ اهواز) جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:20 ب.ظ

اقای بلندی راس میگن!
البته ما هم خوشحال میشیم از اعترافات تو اهوازشون بگن چون فکر کنم خیلی شنیدنین

نرگس شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:37 ب.ظ

وای!!!!
پس من چه دختر خوبی بودم!!!!

بهنام شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 08:13 ب.ظ

مسعودجون تو روقسم می دم بهجون مادرمادرمادربزرگت چیزی نگو!!!!آبرومون میرهحداقل چیزی در مورد جلساتی که براسعیدتشکیل دادیم چیزی نگوآخه من مدیر جلسات بودم آبروم در خطره
پیامبرمی فرماید خدا آبروی هیچ مومنی رو نبره مخصوصا دانشجوی دانشگاه تیپ یک
یادته که؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بهنام دوشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 08:04 ب.ظ

سلام
می خواستم بدونم نظرم چه مشکلی داره که تاییدش نمی کنید؟

سلام
ببخشید من تازه به وبلاگ سرزدم.نظرتونم هیچ مشکلی نداره

. سه‌شنبه 8 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:11 ب.ظ

اقامسعودواجب شداعتراف کنی تاماهم اعتراف کنیم

زهره یکشنبه 3 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:25 ب.ظ

مطلبت مثل خودت قشنگ بود.
بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس جولی جونم

ممنون.
زهره نمی خوای یک اعتراف بکنی!!!!!!!!!!![:S020:
]


برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد