شنوایی شناسی ۸۸همدان

علمی-فرهنگی-هنری

شنوایی شناسی ۸۸همدان

علمی-فرهنگی-هنری

آموزه هایی از چارلی چاپلین

آموخته ام که  با پول می شود خانه خرید ولی آشیانه نه، رختخواب  
 
خرید ولی خواب نه، ساعت خرید ولی زمان نه، می توان مقام خرید  
 
ولی احترام نه، می توان کتاب خرید ولی دانش نه،
 
دارو خرید ولی سلامتی نه، خانه خرید ولی زندگی نه و بالاخره ، می  
 
توان قلب خرید، ولی عشق را نه.

 

 آموخته ام ... که تنها کسی که مرا در زندگی شاد می کند کسی  

 

است  که به من می گوید: تو مرا شاد کردی.

 

آموخته ام ... که مهربان بودن، بسیار مهم تر از درست بودن است.  

 

آموخته ام ... که هرگز نباید به هدیه ای از طرف کودکی، نه گفت. 

 

 آموخته ام ... که همیشه برای کسی که به هیچ عنوان قادر به کمک  

 

کردنش نیستم دعا کنم

ادامه مطلب ...

هیزم شکن

هیزم شکنی مشغول قطع کردن یه شاخه درخت بالای رودخونه بود، تبرش افتاد تو رودخونه.

وقتی در حال گریه کردن بود، یه فرشته اومد و ازش پرسید:

چرا گریه می کنی؟

هیزم شکن گفت:

تبرم توی رودخونه افتاده.

ادامه مطلب ...

به من یاد بده....

مرد زاهدی که در کوهستان زندگی می کرد. کنار چشمه ای نشست تا آبی بنوشد و خستگی در کند. سنگ زیبای درون چشمه دید، آن را برداشت و در خورجینش گذاشت و به راهش ادامه داد.

در راه به مسافری برخورد که از شدت گرسنگی به حالت ضعف افتاده بود. کنار او نشست و از داخل خورجینش نان بیرون آورد و به اوداد. مرد گرسنه هنگام خوردن نان چشمش به سنگ گرانبهای درون خورجین افتاد. نگاهی به زاهد کرد و گفت:

آیا آن سنگ را به من می دهی؟

ادامه مطلب ...

بخشی از نیایش نامه دکتر شریعتی

الهی! هر که را عقل دادی چه ندادی،
و هر که را عقل ندادی چه دادی ؟
خدایا : عقیده مرا ازدست " عقده ام"مصون بدار.
خدایا : به من قدرت تحمل عقیده "مخالف" ارزانی کن .
خدایا : رشدعقلی وعلمی مرا از فضیلت "تعصب" "احساس" و "اشراق" محروم نساز.
خدایا : مرا همواره اگاه وهوشیار دار تا پیش ازشناختن درست وکامل کسی قضاوت نکنم.
خدایا : جهل آمیخته باخودخواهی و حسد مرا رایگان ابزار قتاله دشمن برای
حمله به دوست نسازد.
خدایا : شهرت منی را که:"میخواهم باشم" قربانی منی که " میخواهند باشم" نکند.
خدایا : درروح من اختلاف در "انسانیت" را به اختلاف در فکر واختلاف در رابطه با هم میامیز. آن چنان که نتوانم این سه قوم جدا از هم را باز شناسم.
خدایا : مرا به خا طر حسد کینه و غرض عمله در امان دار.
خدایا : خودخواهی را چندان درمن بکش تاخودخواهی دیگران را احساس نکنم واز آن در رنج نباشم.
خدایا : مرا در ایمان « اطاعت مطلق بخش تا در جهان عصیان مطلق« باشم.
خدایا: « تقوای ستیزم» بیاموز تا درانبوه مسوولیت نلغزم و از تقوای پرهیز مصونم دار تا در خلوت عزلت نپوسم.
خدایا : مرا به ابتذال آرامش و خوشبختی مکشان. اضطرابهای بزرگ غمهای ارجمند و حیرتهای عظیم را به روحم عطا کن. لذت ها را به بندگان حقیرت بخش
و دردهای عزیز بر جانم ریز.

گفت وگوی یک سوسک با خدا...

گفت: کسی دوستم ندارد. می دانی که چه قدر سخت است، این که کسی دوستت نداشته باشد؟ تو برای دوست داشتن بود که جهان را ساختی. حتی تو هم بدون دوست داشتن …

خدا هیچ نگفت.

گفت: به پاهایم نگاه کن! ببین چقدر چندش آور است. چشم ها را آزار می دهم. دنیا را کثیف می کنم. آدم هایت از من می ترسند. مرا می کشند. برای این که زشتم. زشتی جرم من است.

خدا هیچ نگفت.

گفت: این دنیا فقط مال قشنگ هاست. مال گل ها و پروانه ها. مال قاصدک ها. مال من نیست.

خدا گفت: چرا، مال تو هم هست.

خدا گفت: دوست داشتن یک گل، دوست داشتن یک پروانه یا قاصدک کار چندانی نیست. اما دوست داشتن یک سوسک، دوست داشتن " تو " کاری دشوار است.
دوست داشتن، کاری ست آموختنی و همه کس، رنج آموختن را نمی برد.

ببخش، کسی را که تو را دوست ندارد، زیرا که هنوز مومن نیست، زیرا که هنوز دوست داشتن را نیاموخته، او ابتدای راه است.

مومن دوست می دارد. همه را دوست می دارد. زیرا همه از من است و من زیبایم، چشم های مومن جز زیبا نمی بیند. زشتی در چشم هاست. در این دایره، هر چه که هست، نیکوست.

آن که بین آفریده های من خط کشید شیطان بود. شیطان مسئول فاصله هاست.

حالا قشنگ کوچکم! نزدیک تر بیا و غمگین نباش.

قشنگ کوچک نزد خدا رفت و دیگر هیچ گاه نیندیشید که نازیباست....