شنوایی شناسی ۸۸همدان

علمی-فرهنگی-هنری

شنوایی شناسی ۸۸همدان

علمی-فرهنگی-هنری

تا صبح شب یلدا....

چند این شب و خاموشی؟وقت است که بر خیزم 

وین اتش خندان را با صبح برانگیزم 

گر سوختنم باید،افروختنم باید 

ای عشق بزن در من،کز شعله نپرهیزم 

صد دشت شقایق چشم،در خون دلم دارم 

تا خود به کجا اخر،با خاک درامیزم 

چون کوه نشستم من با تاب و تب پنهان 

صد زلزله برخیزد،انگاه که برخیزم 

برخیزم و بگشایم،بند از دل پر اتش 

وین سیل گدازان را،از سینه فرو ریزم 

چون گریه گلو گیرد،از ابر فرو بارم 

چون خشم رخ افروزد، در صاعقه اویزم 

ای سایه!سحر خیزان دلواپس خورشیدند 

زندان شب یلدا،بگشایم و بگریزم 

 

شعر از:ا-سایه

نظر خواهی!!!

هم اکنون به یاری سبزتان نیازمندم!!!  

با سلام خدمت دوستای خوبم... تو رو خدا کمک کنید یه تصمیم بگیرم به خدا مخم هنگید!! 

بابام یه چیز میگه مامانم یه چیز میگه استاد حیدری یه چیز میگه توکلی(مدیر گرو شنوایی اهواز) یه چیز میگه خلاصه اینکه هر کی یه چیز میگه بعد میگن تصمیم با خودته ولی خودم نمیدونم!!!!!!!!!! 

 اگه فرصت درس خوندن تو شهر خودتون و در دانشگاهی بهتر از همدان! و راحت شدن از دست امامی وجود داشته باشه با در نظر گرفتن اینکه یه ترم عقب بیفتید و با توجه به اینکه ما ترم بهمنی بودیم چکار میکردید؟ 

اگه به جای من بودید چه تصمیمی میگرفتید ؟لطفا نظرتون رو با دلیل بیان کنید! 

یه چیز بگم توکلی بهم میگفت اگه اعتقاد داری استخاره بگیر البته بعد از اینکه استشاره کردی؟! 

حالا من فعلا از مورد اول استفاده میکنم تا ببینم بعدا چی میشه! 

البته میدونم تصمیم نهایی با خودمه ولی مشورت اون هم از این نوعش به نظرم بدک نیست !!

این راز سر به مهر

سلام به دوستان خوبم 

سه شنبه بعد از فارغ شدن از امتحان بافت یه مجله موفقیت برای استراحت مغزی خریدم که این متن زیبا رو داشت  

حیفم اومد شما رو بی نصیب بذارم اما به علت طولانی بودن مطلب فعلا فقط نصف شعر رو میذارم اگه خوندین نظر بدید تا بقیه اش رو هم بذارم

 

 

آن جا بهشت بود 

آکنده از طراوت تسبیح و ذکر دوست 

حوا و من،به جمع ملائک به احترام 

بی هیچ معصیت 

حتی،گمان گناهی نمی رود 

د ر جمع با سخاوت گل های بی شمار 

لم داده زیر سایه طوبی،کنار حوض  

بی هیچ زحمتی 

نوشیده از زلال گوارای اب رود 

تنها به نیتی 

طعم لطیف و تازه زیتون به کام ما 

یک دانه از انار تو انجا،تباه نیست 

شیر و عسل به فراوانی نسیم ،در ان هوای پاک

بی هیچ ترس و غم  

بی انکه زحمت بر خاستن کشیم 

آن بی کرانی نعمت کنار ما 

بر لب به جز سلام،حدیث دگر نبود 

شیرین زمانه ای نشانده مرا در کنار 

در من،تمایل بی حد اختیار 

آن سجده کردگان با امر الهی،تمام روز 

اهسته،زیر چشم 

با ان نگاه پر از راز و رمز خویش 

در کشف خلقت مخلوق سر کشند 

ترکیب خشت و نور!! 

اری عجیب بود 

اول ،گل سیاه 

وانگه،دمیدن از روح خود در او 

در بهترین زمان تقویم کاینات 

من را،رقم نمود 

احسنت بر خدا  

ادامه مطلب ...

شعری از فریدون...

« دوستت دارم »  را
من دلاویزترین شعر جهان یافته ام
این گل سرخ من است.
دامنی پر کن از این گل که دهی هدیه به خلق
که بری خانه دشمن
که فشانی بر دوست،

راز خوشیختی هرکس به پراکندن اوست!
در دل مردم عالم - به خدا -
نور خواهد پاشید
روح خواهد بخشید.

تو هم ای خوب من ! این نکته به تکرار بگو
این دلاویزترین شعر جهان را همه وقت
نه به یکبار و به ده بار، که صد بار بگو
« دوستم داری » را از من بسیار بپرس
دوستت دارم را با من بسیار بگو. . .

آیا میدانید که شما کاملا سرکارید!!!؟؟

باسلام خدمت همکلاسیان عزیز.... بابا بسه دیگه اینقدر نخونید به این مغزا یکم استراحت بدید به خدا هیچی نمیشه یکم هم به این وبلاگ سر بزنید . 

حالتون که انشالا خوبه؟ با جناب بافت چطورید؟البته فکر کنم وقتی این مطلبو بخونید دیگه از شر بافت راحت شده باشیم. 

از مطلب علمی ما که خوشتون نیومد!!؟؟ دریغ از یک نظر!!حالا این یکو لااقل تا آخر بخونید... 

 

ادامه مطلب ...