شنوایی شناسی ۸۸همدان

علمی-فرهنگی-هنری

شنوایی شناسی ۸۸همدان

علمی-فرهنگی-هنری

من اینجا بس دلم تنگ است...

من اینجا بس دلم تنگ است

و هر سازی که می بینم

بد آهنگ است

بیا ره توشه برداریم

قدم در راه بی برگشت بگذاریم

ببینیم آسمان هرکجا آیا همین رنگ است

من اینجا از نوازش نیز چون آزار ترسانم

ز سیلی زن، ز سیلی خور

وزین تصویر بر دیوار ترسانم

بیا ای خسته خاطر دوست !

ای مانند من دلکنده و غمگین!

من اینجا بس دلم تنگ است

بیا ره توشه برداریم

قدم در راه بی فرجام بگذاریم...

نظرات 16 + ارسال نظر
:( جمعه 22 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:32 ب.ظ

خیلی خوب بود!مرسی!

تو چرا اسمتو ننوشتی خانم...

فهامه شنبه 23 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:31 ق.ظ

سلام به جولی عزیز
به قول بعضیا پسند می کنم.قشنگ بود هرچند که با حال و روز من خیلی تطابق نداره!
می بینم که قالب وبلاگم عوض کردی.دستت درد نکنه.

سلام به فهامه عزیز
چرا از قول بعضیا میگی خوب از قول خودت بگو عزیز دلم...جدی؟؟!!!!

خواهش میشه.

یه جوجه مهندس شنبه 23 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:16 ب.ظ

جالب بود......دلم گرفت.....یعنی...
بازم دلم گرفتو گریه کردم...بازم به گریه هام میخندم......

خواهش میکنم دوست دوست من!!!!

احسان محمودوند شنبه 23 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:19 ب.ظ

سلام خانم زلیخا...
ببخشید که دارم وقتتون رو میگیرم....
فقط خواستم موضوعی رو که خودتون میدونید رو گوش زد کنم....
منظورم همین ویروس وبلاگتونه......اگه امکانش هست رفعش کنید...و اگه نمیتونید...بسم الله بگید تا شاید رفعش کردیم....
بازم ممنونم ازتون......و معذرت میخوام که هی سرک میکشم تویب جمع دوستانه شما...ولی یه جمله هس که میگه.....دوست دوست من دوست منه!!!!
برقرار باشید و سرفراز

سلام آقا احسان....
خواهش میکنم اشکالی نداره....
فعلا به پیشنهاد یکی قالبو عوض کردیم مشکل حل شه ولی....ممنون میشیم کمک کنید.
خواهش میکنم وبلاگ خودتونه...
آره یه جمله هست که میگه پسردایی دوست من که دوست من دخترعمه شه میشه پسر دایی دوست من و دوست منه!!!!
برقرار باشید وسر افراز

نوشین شنبه 23 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 05:40 ب.ظ

از چه دلتنگ شدی؟
دلخوشی ها کم نیست : مثلا این خورشید،
کودک پس فردا،
کفتر آن هفته.
یک نفر دیشب مرد
و هنوز ، نان گندم خوب است.
و هنوز ، آب می ریزد پایین ، اسب ها می نوشند.
قطره ها در جریان،
برف بر دوش سکوت
و زمان روی ستون فقرات گل یاس…

ازتو
از کجا اینقد مطمئنی:مثلا این خوابگاه
بیکار آینده
تخم کفترآن هفته
یک نفر دیشب از خوردن ترکید
وهنوز من خوبم
وهنوز نوشین جزوه امامی میخواند
علامت های سوال اطراف سر
خاک توسر گفتن ها
وستون فقراتمون تا واحد۲۰کج شد

مرسی زلیخا جون از شعرت
تو هم مرسی نوشین جونم

... یکشنبه 24 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 04:18 ب.ظ

واسه ی دیدن بارون اشکام
دوباره خاطره هامو سوزوندم
ولی تو اینجا نبودی ببینی
چجوری پای نگاه تو موندم
تو نبودی که ببینی دلم رو
چجوری عاشق عشق تو مونده
منی که بی تو یه لحظه نبودم
کی دل خاطرهاتو شکونده؟
میون رنگ عجیب نگاهت
یکمی فاصله مونده تا دریا
تا دل خسته نفس به نفس شه
تو بیا واقعی شو خود رویا
واسه ی دیدن ساحل چشمات
همه ی دارو ندارم میدم
واسه ی شادی قلبت عزیزم
همه ی احساس تو قلبم رو میدم

نمیدونم
نمیدونم
نمیدونم

واسه ی دیدن بارون چشمات
همه ی خاطره هامو سوزوندم
آخه تو اینجا نبودی ببینی


چجوری پای نگاه تو موندنم
تو نبودی که ببینی دلم رو
چجوری عاشق عشق تو مونده
منی که بی تو یه لحظه نبودم
کی دل خاطرهاتو شکونده؟؟
میون این همه دوریه مفرط
چجوری میشه دستاتو بگیرم
حالا که خسته ی بغضم عزیزم
تو نزار اینجوری بی تو بمیرم

نمیدونم
نمیدونم
نمیدونم

میون رنگ عجیب نگاهت
یکمی فاصله مونده تا دریا
تا دل خسته به خسته نفس به نفس شه
و بیا واقعی شو خود رویا
واسه ی دیدن ساحل چشمات
همه ی دارو ندارم میدم
واسه ی شادی قلبت عزیزم
همه ی احساس تو قلبم رو میدم

فریبا دوشنبه 25 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:31 ب.ظ

رنج هست، مرگ هست، اندوه جدایی هست،
اما آرامش نیز هست، شادی هست، رقص هست،
خدا هست.
زندگی، همچون رودی بزرگ، جاودانه روان است.
زندگی همچون رودی بزرگ که به دریا می رود،
دامان خدا را می جوید .
خورشید هنوز طلوع میکند
فانوس ستارگان هنوز از سقف شب آویخته است :
بهار مدام می خرامد و دامن سبزش را بر زمین می کشد :
امواج دریا، آواز می خوانند،
بر میخیزند و خود را در آغوش ساحل گم میکنند.
گل ها باز می شوند و جلوه می کنند و می روند .
نیستی نیست .
هستی هست .
پایان نیست.
راه هست.
تولد هر کودک، نشان آن است که :
خدا هنوز از انسان ناامید نشده است . رابنیندرانات تاگور

زلیخا جان مطلبت خیلی قشنگ بود.مرسی

فریبا جان مطلب توهم خیلی قشنگ بود.مرسی

نرگس سه‌شنبه 26 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 06:08 ب.ظ

شب من پنجره ای بی فردا
روز من ، قصه ی تنهایی ها
ماهی ام ، ماهی دور از دریا
هیچ کس با دل آواره ی من
لحظه ای همدم و همراه نبود
هیچ شهری به من سرگردان
در دروازه ی خود را نگشود
کولی ام ، خسته و سرگردانم
ابر دلتنگ پر از بارانم
کولی ام ، خسته و سرگردانم
ابر دلتنگ پر از بارانم
پای من خسته از این رفتن بود
قصه ام قصه ی دل کندن بود
دل به هر کس که سپردم دیدم
راهش افسوس جدا از من بود
صخره ویران نشود از باران
گریه هم عقده ی ما را نگشود
آخر قصه ی من مثل همه
گم شدن در نفس باد نبود
روح آواره ی من بعد از من
کولی در به در صحراهاست
می رود بی خبر از آخر راه
همچنان مثل همیشه تنهاست
کولی ام خسته و سرگردانم

فکر کنم همه از من دلتنگ ترن

احسان جمعه 29 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 07:32 ب.ظ

سلام.
دوستان التفات داشته باشند چیزایی که <مثلا> به عنوان نظر گذاشتیذ خودش یه مطلب میتونه باشه.
چرا میارید تو بخش نظرات به این زیادیو رو؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!
نمردیم بالاخره یه مطلب شما گذاشتید

علیک اون چیزی که بالا نوشتید.
خوب دیگه دوستان دوست دارن این شکلی نظر بذارن نظر شما روهم استثنائا تایید میکنم چون:
نمردیم بالاخره یه نظر شما گذاشتید

ابتسام سه‌شنبه 3 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 06:34 ب.ظ

قربون اون دلت با این نظرات بخصوص اون چند نظر بالا دیگه نبینم دلت تنگ بشه ها

آره خوب با وجود دوستی مثل شما من دیگه دلم نمیگیره نظرات فدای یه لحظه دوستی تو

لیلا پنج‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:28 ق.ظ http://http://www.surgical-techno.blogfa.com/

سلام بچه ها ...
وب خیلی جالبی دارید بهتون تبریک میگم.
قدر این لحظات باهم بودن رو بدونید و ازش نهایت استفاده رو بکنید
راستی..ابتسام کی میای اهواز یه عالمه خبر جدید دارم

سلام
مرسی وب شمام جالب بود بخصوص شعرایی که در وصف شما بود
منو ابتسام که خیلی قدر میدونیم.
تو مطلب من نظر گذاشتی لیلی جون میخوای ازش میپرسم بهت اس میدم.

فهامه جمعه 6 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 01:51 ب.ظ

سلام مجدد
خب وقتی نقل قوله چرا از خودم بگم؟
راستی یه فکری برای ویروس وبلاگ بکن هنوزم مشکل سازه.اگه خواستی بگو یه روز با هم اقدام کنیم.

سلام

باشه یه روز باهم میکشیمش

۳۰na چهارشنبه 23 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:32 ب.ظ

چه عجب یه جا از شعرای منم تعریف شد
به خودم امیدوار شدم
من همون surkutir هستم که شعرام در وصف لیلا خانوم رو خوندین

بله خودمون تشخیص دادیم شمایید ولی خودمونیم از نظر من شعرای تو وبلاگ خودتون جالبتر بودن البته بایدم اینطور باشه هم کلاسی گفتن.......
مرسی که سرزدید

۳۰na چهارشنبه 14 دی‌ماه سال 1390 ساعت 05:24 ب.ظ

بله
قبلنگا منحصلتر (باحوصله تر) بودم ولی الانه حوصلم یاری نمیکنه شعر سراییدنم نمیاد!

البته
نه تنها شعر سراییدنتون نمیاد حوصله نوشتن هم ندارید(قبلنگا)درک میکنم فصل امتحاناته دیگه.

جمیله چهارشنبه 21 دی‌ماه سال 1390 ساعت 06:35 ب.ظ

سلام زلیخا جون مطلبت خیلی قشنگ بود ... حرف نداشت....

سلام جمیله جون مطالب تو هم مثل اسمت قشنگ بودن.....حرفم نداشتن....

... جمعه 23 دی‌ماه سال 1390 ساعت 08:09 ب.ظ

شعر نیاز روح است . به نیازمان برسیم حتی در وب

مرسی جمیله جونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد