شنوایی شناسی ۸۸همدان

علمی-فرهنگی-هنری

شنوایی شناسی ۸۸همدان

علمی-فرهنگی-هنری

دوستی!!!


دوستی  

دل من دیر زمانی است که می پندارد : 

« دوستی » نیز گلی است ؛  

مثل نیلوفر و ناز ،

ساقه ترد ظریفی دارد . 

بی گمان سنگدل است آنکه روا می دارد

جان این ساقه نازک را

                       - دانسته-

                          بیازارد !

در زمینی که ضمیر من و توست ، 

از نخستین دیدار ،

هر سخن ، هر رفتار ،

دانه هایی است که می افشانیم . 

برگ و باری است که می رویانیم  

آب و خورشید و نسیمش « مهر » است  

گر بدانگونه که بایست به بار آید ، 

زندگی را به دل‌انگیزترین چهره بیاراید . 

آنچنان با تو در آمیزد این روح لطیف ، 

که تمنای وجودت همه او باشد و بس . 

بی‌نیازت سازد ، از همه چیز و همه کس . 

زندگی ، گرمی دل های به هم پیوسته ست  

تا در آن دوست نباشد همه درها بسته ست . 

در ضمیرت اگر این گل ندمیده است هنوز ،

عطر جان‌پرور عشق  

گر به صحرای نهادت نوزیده است هنوز

دانه ها را باید از نو کاشت . 

آب و خورشید و نسیمش را از مایه جان  

خرج می باید کرد .

رنج می باید برد .

دوست می باید داشت !  

با نگاهی که در آن شوق برآرد فریاد

با سلامی که در آن نور ببارد لبخند

دست یکدیگر را

بفشاریم به مهر

جام دل هامان را

                مالامال از یاری ، غمخواری

بسپاریم به هم

بسراییم به آواز بلند : 

- شادی روی تو  !

                      ای دیده به دیدار تو شاد

باغ جانت همه وقت از اثر صحبت دوست

تازه ،

        عطر افشان

                   گلباران باد .