شنوایی شناسی ۸۸همدان

علمی-فرهنگی-هنری

شنوایی شناسی ۸۸همدان

علمی-فرهنگی-هنری

خدایا کفر نمی گویم...

 خدایا کفر نمی گویم 

پریشانم 

چه می خواهی تو از جانم ! 

مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی 

خداوندا ! 

اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی  

لباس فقر پوشی 

غرورت را برای تکه نانی به زیر پای نامردان بیندازی  

و شب ، آهسته و خسته 

تهی دست و زبان بسته 

به سوی خانه باز آیی 

زمین و آسمان را کفر می گویی ! نمی گویی ؟ 

 

خداوندا ! 

اگر در روز گرما خیز تابستان 

تنت بر سایه دیوار بگشایی 

لبت بر کاسه مسی قیر اندود بگذاری 

و قدری آن طرف تر عمارت های مرمرین بینی 

و اعصابت برای سکه ای این سو و آن سو در روان باشد 

زمین و آسمان را کفر می گویی ! نمی گویی ؟ 

 

خداوندا ! 

اگر روزی بشر گردی  

زحال بندگانت با خبر گردی  

پشیمان می شوی از قصه خلقت 

از این بودن ، از این بدعت 

 

خداوندا تو مسئولی  

 

خداوندا ! 

تو می دانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است  

چه رنجی می کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است.  

«دکتر علی شریعتی » 

 

نظرات 2 + ارسال نظر
حرف دل پنج‌شنبه 20 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:54 ب.ظ http://www.harfedel1724.blogsky.com/


وقتی نمیتونی فریاد بزنی ناله نکن!!

خاموش باش قرن ها نالیدن به کجا انجامید؟؟

تو محکومی

به زندگی کردن

تا شاهد مرگ آرزوهای خودت باشی .....

دکتر شریعتی

موفق باشی

زندگی صحنه یکتای هنر مندی ماست هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم به بسپارند به یاد

ابتسام یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:48 ق.ظ


داغ دلمون رو تازه کردید ولی این شعر احیانا از کارو نیست؟!!

چرا؟ نمی دونم منبع من این بود اگه از کارو باشه چه بهتر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد