شنوایی شناسی ۸۸همدان

علمی-فرهنگی-هنری

شنوایی شناسی ۸۸همدان

علمی-فرهنگی-هنری

نامه ی چارلی چاپلین به دخترش ژرالدین......

تو مرا نمی شناسی ژرالدین . در آن شبهای دور٬ بس قصه ها با تو گفتم ٬ اما قصه خود را هرگز نگفتم . این داستانی شنیدنی است‌:

 داستان آن دلقک گرسنه ای که در پست ترین محلات لندن آواز می خواند و می رقصید و صدقه جمع می کرد .این داستان من است . من طعم گرسنگی را چشیده ام . من درد بی خانمانی را چشیده ام . و از اینها بیشتر ٬ من رنج آن دلقک دوره گرد را که اقیانوسی از غرور در دلش موج می زند ٬ اما سکه صدقه رهگذر خودخواهی آن را می خشکاند ٬ احساس کرده ام.

با اینهمه من زنده ام و از زندگان پیش از آنکه بمیرند نباید حرفی زد . داستان من به کار تو نمی آید ٬ از تو حرف بزنیم . به دنبال تو نام من است:چاپلین . با همین نام چهل سال بیشتر مردم روی زمین را خنداندم و بیشتر از آنچه آنان خندیدند ٬ خود گریستم .
ژرالدین در دنیایی که تو زندگی می کنی ٬ تنها رقص و موسیقی نیست .
نیمه شب هنگامی که از سالن پر شکوه تأتر بیرون میایی ٬ آن تحسین کنندگان ثروتمند را یکسره فراموش کن ٬ اما حال آن راننده تاکسی را که ترا به منزل می رساند ٬ بپرس ٬ حال زنش را هم بپرس.... و اگر آبستن بود و پولی برای خریدن لباس بچه اش نداشت ٬ چک بکش و پنهانی توی جیب شوهرش بگذار . به نماینده خودم در بانک پاریس دستور داده ام ٬ فقط این نوع خرجهای تو را٬ بی چون و چرا قبول کند . اما .......

ادامه مطلب ...

نجس ترین چیز دنیا

روزی پادشاهی این سوال برایش پیش می آید و می خواهد بداند که نجس ترین چیزها در دنیای خاکی چیست؟

 برای همین کار وزیرش را مامور میکند که برود و این نجس ترین نجس ترینها را پیدا کند و در صورتی که آنرا پیدا کند و یا هر کسی که بداند تمام تخت و تاجش را به او بدهد.

 وزیر هم عازم سفر می شود و پس از یک سال جستجو و پرس و جو از افراد مختلف به این نتیجه می رسد که با توجه به حرفها و صحبتهای مردم باید پاسخ همین مدفوع آدمیزاد اشرف باشد.

عازم دیار خود می شود در نزدیکی های شهر چوپانی را می بیند و به خود می گوید بگذار از او هم سؤال کنم شاید جواب تازه ای داشت

 بعد از صحبت با چوپان او به وزیر می گوید من جواب رامی دانم امایک شرط دارد و وزیر نشنیده شرط را می پذیرد.

 چوپان هم می گوید تو باید مدفوع خودت را بخوری . وزیر آنچنان عصبانی می شود که می خواهد چوپان را بکشد ولی چوپان به اومی گوید تو می توانی من را بکشی اما مطمئن باش پاسخی که پیدا کرده ای غلط است تو این کار را بکن اگر جواب قانع کننده ای نشنیدی من را بکش.

خلاصه وزیر به خاطر رسیدن به تاج و تخت هم که شده قبول می کند و آن کار را انجام می دهد

 سپس چوپان به او می گوید: " کثیف ترین و نجس ترین چیزها طمع است که تو به خاطرش حاضر شدی آنچه را فکر می کردی نجس ترین است بخوری" !!!!

شوخی با یک شعر (از خودم)

استاد من سنگ صبور صفرا

به دیدنم بیا که خیلی تنهام. 

 هیچکی نفهمیده چند تا صفر دارم

چه ترم رو به مشروطی دارم. 

مشروطم و دل زده از کویزا 

خیلی دلم گرفته از جزوه ها. 

نمونده از بیستام نشونی 

پیر شدم پیر تو ای مشروطی. 

تنهای بی سنگ صبور 

جزوه های سرد و سوت وکور. 

نیست تو کارنامت نمره ای از ده بهتر 

موندی و هم کلاسیات رفتن ترم بالاتر. 

اگر چه استاد نیومد سری به صفرات نزد 

اما تو کوه صفر شو طاقت بیارو مشروط شو. 

اگر بیای این ترمو مشروط نشی 

کم میارن حسودا از حسودی. 

صدای صفرام همه جا پرشده  

هر کی شنیده از خودش بی خوده. 

اما خودم زدم به بی خیالی 

هیچی ازم نمونده جز صفرای عالی.

ما چقدر زود باوریم..........

«راه یکی است و آن راستی است دیگر راه‌ها بی‌راهه»

(زرتشت_بند پایانی یسنا)


 "_دو خدا وجود دارد, خدایی که استادان دانشگاه درباره او به ما می آموزند ، و خدایی که خود به ما می آموزد.خدایی که مردم همیشه درباره اش صحبت می کنند ، و خدایی که خود با ما سخن می گوید. خدایی که هراسیدن از او آموخته ایم، و خدایی که از عطوفت با ما سخن می گوید.

_دو خدا وجود دارد ، خدایی که در بلنداست ، و خدایی که در زندگی روزمره ما حضور دارد. خدایی که از ما می طلبد ، و خدایی که قرض های ما را می بخشد.خدایی که ما را با آتش دوزخ تهدید می کند ، و خدایی که بهترین راه را نشان ما می دهد.

_دو خدا وجود دارد ، خدایی که ما را زیر بار گناهان مان خرد می کند ، و خدایی که با عشق خویش ما را آزاد می سازد."

پائولو کوئلیو

_خدای تو کدامست؟!


ادامه مطلب ...

همت انسان ، کوه را به لرزش در می آورد!!!

ادیسون درسنین پیری پس از کشف لامپ یکی از ثروتمندان آمریکا به شمار میرفت ودرآمد سرشارش را تمام و کمال در آزمایشگاه مجهزش که ساختمان بزرگی بود هزینه میکرد .این آزمایشگاه بزرگترین عشق پیرمرد بود .هر روز اختراعی جدید در آن شکل میگرفت تا آماده بهینه سازی و ورود به بازار شود .در همین روزها بود که نیمه های شب از اداره آتشنشانی به پسر ادیسون اطلاع دادند که آزمایشگاه پدرش در آتش می سوزد و حقیقتا کاری از دست کسی بر نمی آید و تمام تلاش ماموران فقط برای جلوگیری از گسترش آتش به سایر ساختمان هاست! 

ادامه مطلب ...