شنوایی شناسی ۸۸همدان

علمی-فرهنگی-هنری

شنوایی شناسی ۸۸همدان

علمی-فرهنگی-هنری

تفاوت سرویس های مدرسه درژاپن وایران!!!

سرویس مدرسه در ژاپن

www.Patogh98.Com | سایت سرگرمی و تفریحی پاتوق 98

www.Patogh98.Com | سایت سرگرمی و تفریحی پاتوق 98

www.Patogh98.Com | سایت سرگرمی و تفریحی پاتوق 98

.

.

.

.

.

.

.

.

.

و سرویس مدرسه در ایران…

www.Patogh98.Com | سایت سرگرمی و تفریحی پاتوق 98


گفت وگوی یک سوسک با خدا...

گفت: کسی دوستم ندارد. می دانی که چه قدر سخت است، این که کسی دوستت نداشته باشد؟ تو برای دوست داشتن بود که جهان را ساختی. حتی تو هم بدون دوست داشتن …

خدا هیچ نگفت.

گفت: به پاهایم نگاه کن! ببین چقدر چندش آور است. چشم ها را آزار می دهم. دنیا را کثیف می کنم. آدم هایت از من می ترسند. مرا می کشند. برای این که زشتم. زشتی جرم من است.

خدا هیچ نگفت.

گفت: این دنیا فقط مال قشنگ هاست. مال گل ها و پروانه ها. مال قاصدک ها. مال من نیست.

خدا گفت: چرا، مال تو هم هست.

خدا گفت: دوست داشتن یک گل، دوست داشتن یک پروانه یا قاصدک کار چندانی نیست. اما دوست داشتن یک سوسک، دوست داشتن " تو " کاری دشوار است.
دوست داشتن، کاری ست آموختنی و همه کس، رنج آموختن را نمی برد.

ببخش، کسی را که تو را دوست ندارد، زیرا که هنوز مومن نیست، زیرا که هنوز دوست داشتن را نیاموخته، او ابتدای راه است.

مومن دوست می دارد. همه را دوست می دارد. زیرا همه از من است و من زیبایم، چشم های مومن جز زیبا نمی بیند. زشتی در چشم هاست. در این دایره، هر چه که هست، نیکوست.

آن که بین آفریده های من خط کشید شیطان بود. شیطان مسئول فاصله هاست.

حالا قشنگ کوچکم! نزدیک تر بیا و غمگین نباش.

قشنگ کوچک نزد خدا رفت و دیگر هیچ گاه نیندیشید که نازیباست....

سخنی باشما....

سلام به هم کلاسی های محترم  

ساده ومختصر در مورد وبلاگ... تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://www.roozgozar.com

متنی زیبا از ویلیام شکسپیر...

هر گاه از جور روزگار ورسوایی میان مردم در گوشه ای تنهابربینوایی خود اشک می ریزم وگوش ناشنوای آسمان را با فریاد های بی حاصل خویش می آزارم وبر خودمینگرم وبر بخت بد خویش نفرین می فرستم و آرزو می کنم ای کاش چون دیگری بودم که دلش از من امیدوارتروقامتش از من موزون تر ودوستانش از من بیشتر است و ای کاش هنر این یک وشکوه وشوکت آن دیگری ازان من بود ودر این اوصاف چنان خود را محروم می بینم که از آنچه بیشترین نصیب را برده ام کمترین خرسندی احساس نمی کنم اما در همین اوصاف که خود را چنین خار وحقیر می بینم ازبخت نیک حالی به یاد تو می افتم وآنگاه روح من همچون چکاوک سحر خیزان بامدادان از خاک تیره اوج گرفته و بر دروازه ی بهشت آواز می خواند وبا یاد تو  چنان احساسی به من دست می دهد که از سودای مقام خود با پادشاهان عار دارم.....