شنوایی شناسی ۸۸همدان

علمی-فرهنگی-هنری

شنوایی شناسی ۸۸همدان

علمی-فرهنگی-هنری

این راز سر به مهر

سلام به دوستان خوبم 

سه شنبه بعد از فارغ شدن از امتحان بافت یه مجله موفقیت برای استراحت مغزی خریدم که این متن زیبا رو داشت  

حیفم اومد شما رو بی نصیب بذارم اما به علت طولانی بودن مطلب فعلا فقط نصف شعر رو میذارم اگه خوندین نظر بدید تا بقیه اش رو هم بذارم

 

 

آن جا بهشت بود 

آکنده از طراوت تسبیح و ذکر دوست 

حوا و من،به جمع ملائک به احترام 

بی هیچ معصیت 

حتی،گمان گناهی نمی رود 

د ر جمع با سخاوت گل های بی شمار 

لم داده زیر سایه طوبی،کنار حوض  

بی هیچ زحمتی 

نوشیده از زلال گوارای اب رود 

تنها به نیتی 

طعم لطیف و تازه زیتون به کام ما 

یک دانه از انار تو انجا،تباه نیست 

شیر و عسل به فراوانی نسیم ،در ان هوای پاک

بی هیچ ترس و غم  

بی انکه زحمت بر خاستن کشیم 

آن بی کرانی نعمت کنار ما 

بر لب به جز سلام،حدیث دگر نبود 

شیرین زمانه ای نشانده مرا در کنار 

در من،تمایل بی حد اختیار 

آن سجده کردگان با امر الهی،تمام روز 

اهسته،زیر چشم 

با ان نگاه پر از راز و رمز خویش 

در کشف خلقت مخلوق سر کشند 

ترکیب خشت و نور!! 

اری عجیب بود 

اول ،گل سیاه 

وانگه،دمیدن از روح خود در او 

در بهترین زمان تقویم کاینات 

من را،رقم نمود 

احسنت بر خدا  

ادامه مطلب ...

یا علی...

زلیلایی شنیدم  یا علی گفت                 به مجنون چون رسیدم یا علی گفت 

 

مگر این وادی دارالجنون است              که هر دیوانه دیدم یا علی گفت 

 

نسیمی غنچه ای را باز می کرد           به گوش غنچه کم کم یا علی گفت 

 

چمن با ریزش باران رحمت                   دعایی کرد و او هم یا علی گفت 

 

یقین پروردگار آفرینش                          به موجودات عالم یا علی گفت 

 

دلا بایست هر دم یا علی گفت              نه هر دم بل دمادم یا علی گفت 

 

خمیر خاک آدم را سرشتند                   چو بر می خواست آدم یا علی گفت 

 

علی در کعبه بر دوش پیمبر                  قدم بنهاد و آن دم یا علی گفت 

 

عصا در دست موسی اژدها گشت        کلیم آنجا مسلم یا علی گفت 

 

ز بطن حوت ، یونس گشت آزاد             ز بس در ظلمت یم یا علی گفت 

 

به فرقش کی اثر می کرد شمشیر      شنیدم ابن ملجم یا علی گفت 

 

مگر خیبر ز جایش کنده میشد              یقین آن دم علی هم یا علی گفت

و پیامی در راه

روزی خواهم امد 

و پیامی خواهم اورد. 

در رگ ها نور خاهم ریخت. 

و صدا خواهم درداد:ای سبدهاتان پر خواب!سیب اوردم،سیب سرخ خورشید.  

خواهم امد،گل یاسی به گدا خواهم داد. 

زن زیبای جذامی را،گوشواری دیگر خواهم بخشید. 

کور را خواهم گفت:چه تماشا دارد باغ! 

ادامه مطلب ...

در گذرگاه زمان 

خیمه شب بازی دهر 

با همه تلخی و شیرینی خود میگذرد 

عشقها میمیرند 

رنگها رنگ دگر میگیرند 

و فقط خاطره هاست که چه شیرین و چه تلخ 

دست ناخورده به جا میماند......... 

 

مهدی اخوان ثالث

تولدت مبارک

موج موسیقی عشق
که سرا پاست شگفت از دلم میگذرد
ودر آن وسعت مهر
که به اندازه دستان سحر پر بار است
می رسد عطر نفس های دل انگیز تو هم
به بر غنچه بی برگ وبرم 

  

 

 

باز کن پنجره ها را که نسیم ، روز میلاد اقاقی ها را جشن میگیرد

و بهار ، روی هر شاخه کنار هر برگ شمع روشن کرده است . . .

نوشین عزیز لمس بودنت مبارک